نشر الکترونیک 5
کتاب «شنام» را در این اپلیکیشن می توانید دانلود کنید:
شنام
کیانوش گلزار راغب
کتاب «شنام» را در این اپلیکیشن می توانید دانلود کنید:
شنام
کیانوش گلزار راغب
کتاب «عصرهای کریسکان» را در این اپلیکیشن می توانید دانلود کنید:
عصرهای کریسکان
خاطرات امیر سعید زاده، از رزمندگان جنگ تحمیلی
کیانوش گلزار راغب
کتاب پزشک پرواز را می توانید در این اپلیکیشن مطالعه کنید:
پزشک پرواز
خاطرات دکتر محمدتقی خرسندی آشتیانی
فاطمه دهقان نیری
«ادبیات هر کشور؛ رنگ و بو و حال و هوای آن کشور»
موضوع: ادبیات دفاع مقدس (ادبیات داستانی)
فاطمه دهقان نیری
1850 کلمه
ادبیات هر کشور، از منثور و منظوم گرفته تا ادبیات داستانی با ژانرهای مختلف، رنگ و بو و حال و هوای آن کشور را نشان میدهد. در تاریخ هر ملتی، ادبیات میتواند بیانگر حقایق، رخدادها، رویدادها، خوشیها، ناخوشیها و حماسههای انکارناپذیر باشد، اگر؛ عنایت و توجّه ویژهی ادیبان و فرهیختگان عصر خود را در برداشته باشد. چشمانداز و برداشت و نگاه هر نویسنده، در متون ادبی، برآیند نوینی است که او از حماسهها، احساسات و جریانهای زندگی پیرامونی خود دارد. هرچقدر این نگاه زلالتر و شفافتر باشد، بهتر میتواند جریانات فکری جامعه ی خود را، با خلق آثاری مانا و ماندگار به جامعه ی زمان خود انتقال دهد.
ادبیات جنگ یا ادبیات دفاع مقدس یا ادبیات پایداری، به هر نام که آن را بخوانیم، آثاری که در رابطه با هشتسال دفاع ملت ایران در برابر دشمن متجاوز، خلق شده اند و می شوند، از ادبیات این ملت جدا نیست. در نگاه کلی به ادبیات جنگ در جهان، در می یابیم که آثاری در زمینه ی جنگهای بینالمللی و جنگهای منطقهای، وجود دارند که به طور کامل شناخته شده هستند و جزء آثار کلاسیک قرار میگیرند. این امر به دلیل قوت ادبیات آن کشور است. به این معنا که ادبیات دفاع مقدس خطی جدا از ادبیات ما نیست و اگر ادبیات قوی شود به دنبال آن ادبیات دفاع مقدس ما نیز قوی خواهد شد.
بنابراین، اولین مسئله بر سر راه ادبیات دفاع مقدس این است که، ادبیات مسئله ی جامعه ی ما نیست، بنابراین ادبیات دفاع مقدس هم مسئله ی جامعه ی ما نیست. ...
نقد و بررسی کتاب «پزشک پرواز»
خاطرات دکتر محمد تقی خرسندی آشتیانی- فوق تخصص گوش و حلق و بینی و استاد تمام دانشگاه تهران
.
کتاب «پزشک پرواز» در ساعت 15 تاریخ 97.8.29، در فرهنگسرای شهرداری شاهد شهر تهران، با حضور منتقد آقای احسان عباسلو و نویسنده ی کتاب خانم فاطمه دهقان نیری نقد و بررسی شد.
.
کتاب قطعه ای از آسمان دزفول را می توانید در این اپلیکیشن مطالعه کنید:
قطعه ای از آسمان دزفول
فاطمه دهقان نیری
کتاب های زیر را می توانید در این اپلیکیشن مطالعه کنید:
ظهر آبی حنظله
خاطرات: سردار نادر ادیبی
نویسنده: فاطمه دهقان نیری
سرداران سوله
خاطرات: دکتر ایرج محجوب
نویسنده: فاطمه دهقان نیری
3. رؤیای پرواز
خاطرات: محمدعلی فلکی
نویسنده فاطمه دهقان نیری
با کلیک روی اپلیکیش کتابراه می توانید این برنامه را روی گوشی یا کامپیوترتان نصب کنید.
رؤیای پرواز
نویسنده: فاطمه دهقان نیری
حجم: 6.39 مگابایت
قیمت 3000 تومان
.
توضیحات: خاطرات محمدعلی فلکی از فرمانده هان لشکر ده سیدالشهدا
.
بخشی از کتاب:
«اشتغال به کار، باشگاه، تمرین و بودن با دوستان من را سرگرم کرده بود و تا حدودی از خانواده فاصله گرفته بودم. اوقات کمی را در جمع آنها میگذراندم و این موکول شده بود به روزهای تعطیل که یا مهمان داشتیم یا به کُردان و هرجاب می رفتیم. شب ها که دور هم جمع بودیم، گاهی بچه ها با هم بازی می کردند و تنها سرگرمی جمعی شان درخانه بازی اسم فامیل و نقطه چین بود. اغلب مریم برنده ی این بازی بود و محسن شاکی. زیرا او تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته بود و از بقیه عقب میماند. مریم سریع بود و حضور ذهن خوبی داشت. به سرعت کلمات را ردیف میکرد و چون اغلب او برنده ی بازی بود، شُبه ایجاد شده بود که سر بچهها را کلاه می گذارد و معمولاً پایان بازی به دعوا با یکدیگر ختم می شد. اکرم و اعظم هم به جمع خانواده اضافه شده بودند. حالا هشت بچه بودیم به اضافه ی آقام و مادرم و همیشه یکی دو نفر هم مهمان داشتیم. سفره را از این سر اتاق تا آن سر اتاق و وقتی هوا خوب بود در حیاط، پهن میکردند. ظهرهای تابستان ناهار یا آبدوغ خیار بود یا اشکنه و املت و شب ها یا آبگوشت یا کوکو، مادر هرچه که بود و دستش می رسید، آماده میکرد. دور سفره که می نشستیم، بچه ها تازه یادشان می افتاد که با هم دعوا کنند، یا جا کم بود و زانوی این یکی به زانوی دیگری می خورد، یا یکی دوست نداشت کنار دیگری بنشیند و می خواست به زور خودش را بین دو نفر دیگر فرو کند و یا یکی غذا را دوست نداشت و دیگران او را اذیت می کردند. بیشترین قهر و اعتراض مربوط به محسن بود که شده بود سرگرمی بچه ها. معمولاً دو سه بار در هفته وقتی سفره پهن می شد، محسن سر سفره نبود. به بهانهی این که غذای توی بشقابش کم است، یا غذا را دوست ندارد، عقب می نشست، از سفره فاصله می گرفت و می گفت: «نمی خورم.»
مادر غذای او را در ظرفی می ریخت و کنار می گذاشت. محسن در حالی که میان درگاه می ایستاد، به ظرف غذایش نگاه می کرد و می گفت: «من که نمی خورم، ولی اونو برای هرکی ریختی کمه.»
همین حرف او، بچه ها را به شوخی و خنده می انداخت. یکی می گفت: «مش یدالله سرد می شه از دهن می افته ها.»
مش یدالله، پدر بزرگم بود که محسن به خاطر تپل و سفید رو بودنش به او شباهت داشت. یکی می گفت: «خیکی تو که نمی تونی گشنه بمونی.»
محسن این جمله ها را که می شنید به مادر اعتراض می کرد و می گفت: «مامان اینا رو ببین.»
این مامان گفتن باز مرحبه ای بود در دست بچه ها که او را دست بیندازند. کشمکش تا پایان صرف غذا ادامه داشت و گاهی به دعوای خواهر برادری می کشید. حسین، عصبانی از نق نق های محسن به طرفش خیز برمی داشت و محسن هنوز دست کسی به او نرسیده، ناله ی مامان، مامان سرمی داد.
این بازی هرچند روز یک بار تکرار می شد و در نهایت محسن، درحالی که بقیه غذای شان را می خوردند، به جمع ما اضافه می شد.»
کلیه حقوق نشر متعلق به انجمن ناورد البرز، انتشار مطالب برای غیر خریدار اشکال شرعی دارد.
انتظار
فاطمه دهقان نیری
از مجموعه داستان حوّا بیرون از بهشت
قیمت: 1500 تومان
بخشی از داستان:
گل بانو در پانزده سال گذشته، بارها خاطرات آخرین رفتن پسرش را مرور کرده بود. هر چیزی ممکن بود او را یاد پسرش بیندازد. حتی بارانی که روی شیشه ضرب گرفته بود.
باران نم نم می بارید. گل بانو سینی آب و آیینه در دست؛ میان چهارچوب در ایستاده بود. موهای پر پشت پسرش را نگاه می کرد، که خم شده بود تا بند پوتینش را ببندد. علی کمرش را صاف کرد و ایستاد. اشک در سفیدی چشم های گل بانو دو دو زد. لب گزید تا اشک هاش سرازیر نشوند. علی بند ساک را روی دوشش انداخت. گفت: «خوب؛ دیگه برم.»
ظهر آبی حنظله
فاطمه دهقان نیری
حجم: 1.24 مگابایت
قیمت: 2000 تومان
.
توضیحات: خاطرات سردار نادر ادیبی از عملیات والفجر مقدماتی
.
بخشی از کتاب:
تک درخت سدر، یک شاخص در منطقه عملیات والفجر مقدماتی بود. درخت بزرگ و تنومندی که در بلندی تپه ای قرار داشت و مقاومت خود را به رخ می کشید. به تک درختی آمدیم. تعداد کمی سنگر آن جا بود. عمده ی نیروها، در محوطه ی باز، در چاله سنگرهایی که کنده بودیم خوابیدیم. شب سردی در پیش داشتیم. وسایل گرم کننده و لباس مناسب نداشتیم. پتو کم بود، پتوهایی هم که داشتیم نازک بود و جلوی سرمای استخوان سوز جنوب را نمی گرفت. بچه ها از سرما پاهاشان را روی شکم شان جمع کرده-بودند. بعضی کیسه های شن را خالی کرده و گونی ها را روی تن خود کشیده بودند. یا از سرما به زیر برگ درخت سدر پناه برده بودند.
عده ای هم با زمزمه ی مناجات بیدار ماندند یا از سرما، گوشه ای کز کرده و منتظر دستور حرکت بودند. از سوز سرما نمی توانستم بخوابم. اول فکر کردم فقط من هستم که خوابم نمی برد، بعد متوجه شدم همه بیدارند. فقط برای فرار از سرما در هم مچاله شده اند. گاهی نور گلوله ی منوری، قسمتی از آسمان و زمین را روشن می کرد و گاهی صدای حرکت موتور سیکلت و یا تراکتور به گوش می رسید.
به خاطر رملی بودن خاک، خودروهای نظامی نمی توانستند به آن منطقه بیایند. فنس روی جاده می انداخته بودند، تا خودروها از روی آن عبور کنند. اتصال بین فنس ها از هم جدا شده بود و تردد با خودروها به دشواری صورت می گرفت. بیشتر از تراکتور استفاده می کردند. تراکتور به خاطر لاستیک های پهن می-توانست روی رمل ها حرکت کند.
کلیه حقوق نشر متعلق به انجمن ناورد البرز، انتشار مطالب برای غیر خریدار اشکال شرعی دارد.