ناوردالبرز

انجمن نویسندگان استان البرز

ناوردالبرز

انجمن نویسندگان استان البرز

ناوردالبرز

انجمن ادبی ناوردالبرز
انجمن نویسندگان استان البرز
حمایت از انجمن
5892101001605548
1764300436107
بانک سپه

۶ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

رؤیای پرواز

يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۱۰ ب.ظ

رؤیای پرواز

نویسنده: فاطمه دهقان نیری

حجم: 6.39 مگابایت

قیمت 3000 تومان

دانلود فایل PDF

.

توضیحات: خاطرات محمدعلی فلکی از فرمانده هان لشکر ده سیدالشهدا

.

بخشی از کتاب:

«اشتغال به کار، باشگاه، تمرین و بودن با دوستان من را سرگرم کرده بود و تا حدودی از خانواده فاصله گرفته بودم. اوقات کمی را در جمع آن­ها می­گذراندم و این موکول شده بود به روزهای تعطیل که یا مهمان داشتیم یا به کُردان و هرجاب می رفتیم. شب ها که دور هم جمع بودیم، گاهی بچه ها با هم بازی می کردند و تنها سرگرمی جمعی شان درخانه بازی اسم فامیل و نقطه چین بود. اغلب مریم برنده ی این بازی بود و محسن شاکی. زیرا او تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته بود و از بقیه عقب می­ماند. مریم سریع بود و حضور ذهن خوبی داشت. به سرعت کلمات را ردیف می­کرد و چون اغلب او برنده ی بازی بود، شُبه ایجاد شده بود که سر بچه­ها را کلاه می گذارد و معمولاً پایان بازی به دعوا با یکدیگر ختم می شد. اکرم و اعظم هم به جمع خانواده اضافه شده بودند. حالا هشت بچه بودیم به اضافه ی آقام و مادرم و همیشه یکی دو نفر هم مهمان داشتیم. سفره را از این سر اتاق تا آن سر اتاق و وقتی هوا خوب بود در حیاط، پهن می­کردند. ظهرهای تابستان ناهار یا آبدوغ خیار بود یا اشکنه و املت و شب ها یا آبگوشت یا کوکو، مادر هرچه که بود و دستش می رسید، آماده می­کرد. دور سفره که می نشستیم، بچه ها تازه یادشان می افتاد که با هم دعوا کنند، یا جا کم بود و زانوی این یکی به زانوی دیگری می خورد، یا یکی دوست نداشت کنار دیگری بنشیند و می خواست به زور خودش را بین دو نفر دیگر فرو کند و یا یکی غذا را دوست نداشت و دیگران او را اذیت می کردند. بیشترین قهر و اعتراض مربوط به محسن بود که شده بود سرگرمی بچه ها. معمولاً دو سه بار در هفته وقتی سفره پهن می شد، محسن سر سفره نبود. به بهانه­ی این که غذای توی بشقابش کم است، یا غذا را دوست ندارد، عقب می نشست، از سفره فاصله می گرفت و می گفت: «نمی خورم.»

مادر غذای او را در ظرفی می ریخت و کنار می گذاشت. محسن در حالی که میان درگاه می ایستاد، به ظرف غذایش نگاه می کرد و می گفت: «من که نمی خورم، ولی اونو برای هرکی ریختی کمه.»

همین حرف او، بچه ها را به شوخی و خنده می انداخت. یکی می  گفت: «مش یدالله سرد می شه از دهن می افته ها.»

مش یدالله، پدر بزرگم بود که محسن به خاطر تپل و سفید رو بودنش به او شباهت داشت. یکی می گفت: «خیکی تو که نمی تونی گشنه بمونی.»

محسن این جمله ها را که می شنید به مادر اعتراض می کرد و می  گفت: «مامان اینا رو ببین.»

این مامان گفتن باز مرحبه  ای بود در دست بچه­ ها که او را دست بیندازند. کشمکش تا پایان صرف غذا ادامه داشت و گاهی به دعوای خواهر برادری می­ کشید. حسین، عصبانی از نق نق  های محسن به طرفش خیز برمی  داشت و محسن هنوز دست کسی به او نرسیده، ناله ی مامان، مامان سرمی داد.

این بازی هرچند روز یک بار تکرار می شد و در نهایت محسن، درحالی که بقیه غذای شان را می  خوردند، به جمع ما اضافه می شد.»

 

 

کلیه حقوق نشر متعلق به انجمن ناورد البرز، انتشار مطالب برای غیر خریدار اشکال شرعی دارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۷ ، ۱۲:۱۰
ناورد البرز

انتظار (داستان کوتاه)

سه شنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۴۶ ب.ظ

انتظار

فاطمه دهقان نیری

از مجموعه داستان حوّا بیرون از بهشت

قیمت: 1500 تومان

دانلود فایل PDF

بخشی از داستان

گل ­بانو در پانزده سال گذشته­، بارها خاطرات آخرین رفتن پسرش را مرور کرده­ بود. هر چیزی ممکن بود او را یاد پسرش بیندازد. حتی بارانی که روی شیشه ضرب گرفته بود.

 باران نم­ نم می­ بارید. گل­ بانو سینی آب و آیینه در دست؛ میان چهارچوب در ایستاده بود. موهای پر پشت پسرش را نگاه می­ کرد، که خم شده­ بود تا بند پوتینش را ببندد. علی کمرش را صاف کرد و ایستاد. اشک در سفیدی چشم­ های گل­ بانو دو دو  زد. لب گزید تا اشک­ هاش سرازیر نشوند. علی بند ساک را روی دوشش انداخت. گفت: «خوب؛ دیگه برم.» 

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۷ ، ۱۳:۴۶
ناورد البرز

ظهر آبی حنظله

يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۸ ب.ظ

ظهر آبی حنظله

فاطمه دهقان نیری

حجم: 1.24 مگابایت

قیمت: 2000 تومان

دانلود فایل PDF

.

توضیحات: خاطرات سردار نادر ادیبی از عملیات والفجر مقدماتی

.

بخشی از کتاب

تک درخت سدر، یک شاخص در منطقه عملیات والفجر مقدماتی بود. درخت بزرگ و تنومندی که در بلندی تپه ای قرار داشت و مقاومت خود را به رخ می کشید. به تک درختی آمدیم. تعداد کمی سنگر آن جا بود. عمده ی نیروها، در محوطه ی باز، در چاله سنگرهایی که کنده بودیم خوابیدیم. شب سردی در پیش داشتیم. وسایل گرم کننده و لباس مناسب نداشتیم. پتو کم بود، پتوهایی هم که داشتیم نازک بود و جلوی سرمای استخوان سوز جنوب را نمی گرفت. بچه ها از سرما پاهاشان را روی شکم شان جمع کرده-بودند. بعضی کیسه های شن را خالی کرده و گونی ها را روی تن خود کشیده بودند. یا از سرما به زیر برگ درخت سدر پناه برده بودند.

عده ای هم با زمزمه ی مناجات بیدار ماندند یا از سرما، گوشه ای کز کرده و منتظر دستور حرکت بودند. از سوز سرما نمی توانستم بخوابم. اول فکر کردم فقط من هستم که خوابم نمی برد، بعد متوجه شدم همه بیدارند. فقط برای فرار از سرما در هم مچاله شده اند. گاهی نور گلوله ی منوری، قسمتی از آسمان و زمین را روشن می کرد و گاهی صدای حرکت موتور سیکلت و یا تراکتور به گوش می رسید.

به خاطر رملی بودن خاک، خودروهای نظامی نمی توانستند به آن منطقه بیایند. فنس روی جاده می انداخته بودند، تا خودروها از روی آن عبور کنند. اتصال بین فنس ها از هم جدا شده بود و تردد با خودروها به دشواری صورت می گرفت. بیشتر از تراکتور استفاده می کردند. تراکتور به خاطر لاستیک های پهن می-توانست روی رمل ها حرکت کند.

کلیه حقوق نشر متعلق به انجمن ناورد البرز، انتشار مطالب برای غیر خریدار اشکال شرعی دارد.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۳:۱۸
ناورد البرز

قطعه ای از آسمان دزفول

يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۴ ق.ظ


.

قطعه ای از آسمان دزفول

نویسنده: فاطمه دهقان نیری 

حجم: 1.61 مگابایت

قیمت 1500 تومان

دانلود فایل PDF

.

توضیحات: گزیده ای از آنچه در هشت سال جنگ تحمیلی بر مردم شهر دزفول گذشته است.

بخشی از کتاب: حتی دستور انهدام پایگاه را هم داده بودند که اگر عراق نزدیک شد، نتوانند به عنوان پایگاه مقدم از آن استفاده کرده و به عمق خاک ما نفوذ کنند. هر چه وسیلۀ پروازی و غیرپروازی، مثل تجهیزات و قطعات، داخل انبارهای تدارکاتی پایگاه دزفول بود، فرستاده بودند به پایگاههای دیگر تا به دست عراقیها نیفتد. حتی می‌گفتند بعضی از خلبان‌ها، آر.پی.جی دست گرفتند تا اگر تانکهای عراقی آمدند، روی زمین بجنگند. تا این حد اوضاع بد و آشفته بود. نیروهای دشمن پخش بودند روی زمین و سعی میکردند با انواع و اقسام تجهیزات و تسلیحات، از پل کرخه عبور کنند. نیروی سپاه، بسیج و نیروی زمینی ارتش در منطقه گسترش پیدا کرده و مقابل‌شان ایستاده بودند، اما توان‌شان ضعیف بود. هواپیماهای خودی میخواستند نیروهای زرهی دشمن را بمباران و منهدم کنند. اما منطقه وسیع بود و نیروهای دشمن و خودی به هم نزدیک بودند و ممکن بود نیروهای خودی یا ‌جایی را که مورد نظر نیست، بمباران کنند. محل دشمن هم مدام تغییر می‌کرد. مثلاً امروز عراقیها در سه‌راه قهو‌ه‌خانه بودند، روز بعد تغییر مکان می‌دادند. برای حل مشکل، تعدادی از خلبان‌های پایگاه وحدتی را با جیپهای بیسیم‌دار که بُردش زیاد بود، فرستادند به جبهه. چون خلبان بودند، منطقه را میشناختند و می‌توانستند هواپیمایی را که برای بمباران نیروهای دشمن آمده بود، راهنمایی کنند. تعداد قابل توجه‌ای از خلبان‌های جوان به این مأموریتها اعزام شدندیکی از خلبانهای ناظرمقدم که در جبهه حضور داشت، خلبان خسروی‌نسب بود. میگفت در طول یک روز، به طور متناوب چهل فروند هواپیما از پایگاه دزفول درخواست کرده و این چهل فروند توانستند پل کرخه‌ را ببندند و جلوی عراقیها را با بمباران‌های کوبنده سد کنند. میگفت لاشۀ تانکهای سوختۀ عراقی در منطقۀ آن طرف پل کرخه جمع شد.»

 

کلیه حقوق نشر متعلق به انجمن ناورد البرز است و انتشار مطالب برای غیر خریدار اشکال شرعی دارد.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۱:۵۴
ناورد البرز

سرداران سوله

چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۳۷ ب.ظ

سرداران سوله 

فاطمه دهقان نیری

حجم: 1.43 مگابایت

قیمت: 4000 تومان

دانلود فایل PDF

.

توضیحات: خاطرات دکتر ایرج محجوب بهروز، جراح بیمارستان شرکت نفت آبادان، از دوران دفاع مقدس

.

بخشی از کتاب:

روز بعد سروان نگهبان زحمت کشید و آمد. رئیس عقیدتی سیاسی سپاه هم رأس ساعت آمد. او را به دفتر دکتر لازار هدایت کردم. دکتر صنعت و دو نفر دیگر از پزشکان هم حضور داشتند. با چای و بیسکویت از آن‌ها پذیرایی کردیم. سپس ماجرای مجروح شدن دکتر غانم، سرقت ماشین او و آن چه دکتر صنعت گفته بود را برایش تعریف کردم. پس از پایان صحبت­ها دوست پاسدار ما گفت: «من به مقر سپاه می­روم و در این باره تحقیق می­کنم و خبر آن را به شما خواهم داد.»

ما هم تشکر کردیم. خداحافظی کرد و رفت. ساعت هفت صبح روز بعد، خواب بودم که درِ اتاق من را زدند. دکتر لازار به اتاقم آمد و گفت: «بلند شو، دو نفر پاسدار آمده­اند و می­خواهند با شما صحبت کنند.»

دست صورت خود را شستم و به اتاق دکتر لازار رفتم. دیدم دو جوان پاسدار آن‌جا نشسته و منتظرم هستند. گفتند: «پس از تحقیق معلوم شد ماشینی که زیر پای ما بود، متعلق به آقای دکتر غانم می­باشد.»

چگونگی سرقت ماشین را پرسیدیم. آن‌ها گفتند روزهای اول جنگ که درگیری در حوالی گمرک خرمشهر بود و عراقی­ها مشغول غارت اموال گمرک و اشغال آن بودند، مقامات ایرانی گفتند هر کس بتواند اتومبیلی از گمرک خرمشهر خارج کند آن را به او می­دهند. اتومبیل زی پای یک درجه دار نیروی دریایی بوده و چون شماره ترانزیت داشته­است، همه جا می­گفته آنر ا از گمرک خرمشهر نجات داده است. مقامات هم اتومبیل را به او داده بودند. بعداً مرتکب چند فقره سرقت و کارهای خلاف دیگر شده و توسط شهربانی آبادان دستگیر می­شود. سارق به زندان اهواز منتقل شده بود تا بعداً محاکمه و مجازات شود. چون نمی­دانستند اتومبیل مسروقه است یا واقعاً از گمرک خرمشهر آزاد شده، آن را در اختیار سپاه گذاشته بودند. گویا با آن به جبهه هم رفته بودند. بالاخره قرار شد بعد از ظهر برای گرفتن ماشین به مقر سپاه مراجعه کنم.

کلیه حقوق نشر متعلق به انجمن ناورد البرز است و انتشار مطالب برای غیر خریدار اشکال شرعی دارد.


 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۷ ، ۱۳:۳۷
ناورد البرز

بچه های کارون

سه شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۰۱ ب.ظ

نقد و بررسی رمان نوجوان «بچه های کارون» نوشته احمد دهقان

منتقد: محمدرضا گودرزی

حجم فایل

تعداد لغات: 3135

لینک دانلود

 

رمان، داستان بلند یا داستان کوتاه هر کدام در نوع خود ارزش خودشان را دارند. بچه­ های کارون، از نظر ژانر؛ رمان واقع­ گرای اجتماعی سیاسی است و موضوع آن داستان جنگ است. هم در خود متن گفته شده است و هم شیوه­ ی روایت می­ گوید؛ ادای دِین به آزادی خرمشهر و بچه­ های خرمشهر است.

راوی در این رمان مهم­ترین عنصر داستانی است و مهم­ترین کارِ فرمی که در این داستان صورت گرفته است در نظرگاه داستان است. چه کسی حرف م ی­زند. نوجوان محصلی که قرار است برگردد و امتحان­ های خرداد ماه را بدهد. به غیر از مادرش اطلاعات دیگری از او نداریم. نیازی هم نیست که داشته باشیم. شهرشان هم شهری غیر از خرمشهر است. همان قدر که روای مهم است، مخاطب راوی هم مهم است. با چه کسی حرف می­ زند. یا مخاطب، درون متنی است و یک نفر توی متن است و راوی، روایت را برای او تعریف می ­کند، یا مخاطب معینی نیست و مخاطب تلویحی است. توی این کتاب جاهایی به نظر می­ آید که مخاطب درون متنی دارد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۷ ، ۱۹:۰۱
ناورد البرز